در حال حاضر اوضاع خیلی خوب است. کشور کاملاً دم چک امریکا قرار دارد و تمام فعالین خارج کشور با آن دسته از عزیزانی که قبلاً تشکیل جلسه میدادند الآن دوباره جلسه تشکیل میدهند. موضوع تمام جلسات این است: تشکیل کنگره ملی. در این جلسات که نفراتش همان عزیزان جلسات قبلی بودند همگی طبق روال به توافق میرسند که کنگرهی ملی حتماً باید تشکیل بشود و بقیه باید بیایند با ما متحد بشوند. در پایان همین جلسه به اعضاء جلسهی بغل دستی که موضوع آنهم تشکیل کنگره ملی است ولی عزیزانش نمیآیند با ما متحد بشوند فحش ناموس داده میشود.
در طی یکی از همین جلسات ناگهان امریکا به ایران حمله میکند و حکومت سرنگون میشود. یک گروهبان دوی سابق ژاندارمری به ریاست جمهوری میرسد و پاسبونها وزیر میشوند. سید علی خامنهای دق میکند و مجتبی خامنهای از کشور فرار میکند. سی سال میگذرد و هیچ خبری از شاپور مجتبی نیست ولی جلسات برای تشکیل کنگره ملی همچنان ادامه دارد. ناگهان شاپور مجتبی علم میشود و با طرح شکایتی از آن گروهبان دوئی که الآن رئیس جمهور است در شورای امنیت سازمان ملل همه را به اتحاد دعوت میکند و قرار میشود که کنگره ملی تشکیل بدهد. عاشقان چاک خوردهی پدر او که تا دیروز ملت را در خیابانهای تهران کتک میزدند ولی امروز همهشان در اروپا و امریکا هستند غوغائی برپا میکنند. هر مخالف و منتقدی توسط سربازان گمنام شاپور مجتبی جر داده میشود. مجتبی طی مصاحبهای با ما چنین میگوید:
ما: ببخشید آقا مجتبی، آیا شما به جنایاتی که توسط پدر پدرس... جنابعالی رخ داده معترفید ؟ و بطورکلی نظر شما کلاً چهجوریه ؟
مجتبی: ببینید، بنده در کتابی که بیست سال پیش نوشتهام به نام «استبداد ابوی» کاملاً به این موضوع اشاره کردهام که من همان موقعها هم که در بیت بودم هر روز به پدرم انتقاد میکردم و اصلاً او را دوزار قبول نداشتم و هی از خانه قهر میکردم میرفتم. مسئلهی امروز میهن ما (همان مملکت آقا امام زمان سابق) فقط اتحاد است و من تا پای جان و مال و ناموس شماها پای آن ایستادهام. ممکن است بعضیها بگویند مجتبی پسر باباش است؛ خب بله، ولی این باعث نمیشود که من برای رهائی وطنم تلاش نکنم که اتفاقاً هماهنگیهای خوبی هم در داخل کشور با تعداد زیادی از نیروها که الآن همهشان زندان هستند انجام شده که انشالله قرار است از همان داخل زندان کشور آزاد بشود و من به دلائل امنیتی اسم هیچکس را نمیگویم.
ما: بعضیها شما را «امام» خطاب میکنند و طرفداران شما خیلی حرفهای زشتی به آدم میزنند. لطفاً اگر چهل سال پیش کتابی در اینمورد نوشتهاید به ما بگوئید.
مجتبی: اول اینکه من چون خواهان آزادی هستم اصلاً یکی از شروط آزادی همین است که هر کسی هرچی دوست داشت منرا صدا بکند. شما باور نمیکنید بعضیها منرا هی، هششش، پپپپووورررر و اینها هم صدا میکنند. دوم اینکه طرفداران ما به خود ما هم فحش میدهند. مثلاً میگویند «بیپدر و مادر عجب حرف خوبی زد». یا مثلاً میگویند «این پفی... اگر دو سال زودتر آمده بود الآن وضع خیلی خوب بود». اصلاً طرفداری مدرن یعنی همین که طرفدار آدم به خود آدم فحش بدهد. در شرایط امروز مهم این نیست که آدم را چی صدا بکنند و چی فحش بدهند. مهم فقط اتحاد است که ما خوشبختانه الآن تقریباً با همه متحد شدهایم فقط یکسری چپها و راستها و جنبش زنانیها و اقلیتها و اکثریتها و اقوام و کلاً کسانی که طرفدار ما نیستند ماندهاند که رفتیم تحقیق کردیم دیدیم اصلاً با اینها نمیشود متحد شد. برای آزادی ایران هم انشالله برنامه داریم این محرم و صفر که تمام بشود در ذیقعده برویم وطن را آزاد بکنیم حالشو ببریم !
(در صورت زنده ماندن ما پس از انتشار این مصاحبه قسمت دوم و تکمیلی آن پس فردا منتشر میشود)
خودنویس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر